شاه کرده است رای زی پوشنگ


هامراهش میست و ساغر و چنگ

گه شرابی همی خورد بشتاب


گه سماعی همی کند بدرنگ

شادی نو کند بهر منزل


مستی نو کند بهر فرسنگ

سفر اکنون سزد ، که روی زمین


ساخت از گل نجوم هفت اورنگ

جامها پر می است دست بدست


باغها پر گلست رنگ برنگ

از گل و ابر آسمان و زمین


دم طاوس گشت و پشت پلنگ

شاه دین ، از پی تماشا را


اسب را کرد تنگ برزین تنگ

تا بصحرا درون ، ز بهر شکار


خاک رنگین کند ز پیکر رنگ

سبزی کشت بیند از بر ریگ


لالۀ لعل چیند از سرسنگ

من بیچاره را چه باید کرد ؟


که ندارم بخانه دو بز لنگ

گر هزارانه نقد شد ، ورنه


شکر من کند زمانه شرنگ